جدول جو
جدول جو

معنی شیر وا شکر - جستجوی لغت در جدول جو

شیر وا شکر
غذایی از شیر، نشاسته، آرد برنج، گلاب، پودر قند، پودر پسته و
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ شِ کَ)
شیر مخلوط با شکر. (فرهنگ فارسی معین) ، سخت آمیخته و اختلاطیافته. (یادداشت مؤلف).
- شیر و شکر برآمدن، شیر و شکر بودن. کنایه از غایت اختلاط است. (از آنندراج) :
کجا به زهر سوءالم لب جواب گشاید
شکرلبی که به شیر و شکر برآمده است.
ملا شانی تکلو (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیر و شکر بودن شود.
- شیر و شکربودن، شیر و شکر برآمدن. کنایه از غایت اختلاط است. (از آنندراج) :
در شکایت نیستم از بخت شور
زهر او با کام شیر وشکّر است.
ظهوری (از آنندراج).
دلتنگی و شکفتگیم شیر و شکّر است
چون زعفران خزان و بهارم برابر است.
سالک قزوینی (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیر و شکر برآمدن شود.
، قسمی بستنی از شیر و شکر. (یادداشت مؤلف) ، شیر و شکری. سپید با گلهای زرد: عمامۀ شیروشکری، سپید و زرد. (یادداشت مؤلف) :
آخرالامر مادیان گوری
آمد افکند در جهان شوری
پیکری چون خیال روحانی
تازه رویی گشاده پیشانی
پشت مالیده ای چو شوشۀ زر
شکم اندوده ای به شیر و شکر.
نظامی.
گفتند اینها دلفریب چون میان بند شیر و شکر است. (نظام قاری).
عزیز آن کس که دارد میهمان را
کند شیر و شکر دستار خوان را.
سلیم (از آنندراج).
، قماش ابریشمی راه راه. (آنندراج). نوعی از جامۀ یشمی نفیس. (غیاث).
- قصب شیر و شکر، نوعی پارچه:
قصب شیر و شکّرش خوانند
بندقی نیز خوانده اند اخیار.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر و شکر
تصویر شیر و شکر
شیر مخلوط با شکر، نوعی پارچه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر و شکری
تصویر شیر و شکری
برنگ سفید مایل به زردی: عمامه شیر شکری
فرهنگ لغت هوشیار
شستن جامه ای و پوشیدن جامه دیگر و سپس جامه اخیر را شستن و پوشیدن جامه نخستین
فرهنگ لغت هوشیار